-
دعایت می کنم
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 15:46
دعایت می کنم، عاشق شوی روزی بفهمی زندگی بی عشق نازیباست دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها بخوانی نغمه ای با مهر دعایت می کنم، در آسمان سینه ات خورشید مهری رخ بتاباند دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی بیاید راه چشمت را...
-
داستان زیبا
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 11:42
کرگدن جوان، تنهایی توی جنگل می رفت... دم جنبانکی که همان اطراف پرواز می کرد، او را دید و از او پرسید که چرا تنهاست ؟! بقیه داستان در ادامه مطلب.... کرگدن گفت: همه کرگدن ها تنها هستند . دم جنبانک گفت: یعنی تو یک دوست هم نداری؟ کرگدن پرسید: دوست یعنی چی؟ دم جنبانک گفت: دوست، یعنی کسی که با تو بیاید، دوستت داشته باشد و...
-
عشق
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 11:35
عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو مال منی . عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی . عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه: باعث می شی قلب من به ضربان بیفته . عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟ فقط میگه: همیشه با منی . عشق نمی پرسه دوستم داری؟ فقط میگه: دوست دارم
-
تو را من چشم درراهم ...
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 15:56
تو را من چشم در راهم شبا هنگام که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی و زان دل خستگانت راست اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم . شبا هنگام در آن دم که برجا دره ها چون مرده ماران خفتگان اند؛ در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یادآوری یا نه من از یادت نمیکاهم؛ تو را من چشم درراهم. «نیما یوشیج»
-
تفاوت ها..
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 14:01
هفت شهر عشق: هفت مرحله یک رابطه: شهر اول: نگاه و دلربایی مرحله اول: حرف و دل فریبی شهر دوم: دیدار و آشنایی مرحله دوم: کلک و بازی شهر سوم: روزهای شیرین مرحله سوم: امید های واهی شهر چهارم: بهانه و فکر جدایی مرحله چهارم: خسته از یکنواختی شهر پنجم: بی وفایی مرحله پنجم: محالاتی جدید و تازه شهر ششم: دوری و بی اعتنایی مرحله...
-
کاش
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 15:22
کاش میشد زندگی را رنگ کرد کاش سادگی پیروز بود کاش دیوار ما یک رنگ داشت کاش دشت ها همه یک راه داشت کاش آب هارا گل نمیکردند کاش ماهی در ته آب روان آزاد بود کاش سیب روی شاخ در پناه عشق جاوید بود کاش خورشید نور و گرما را بر تمام خاک اینگونه میتابید ...... کاش عشق جاری بود
-
دریا....
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 16:03
کودکی که لنگه کفشش را دریا از او گرفته بود روی ساحل نوشت : دریا دزد است. مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ساحل نوشت : دریا سخاوتمندترین سفره هستی است . موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد و این پیام را به جا گذاشت : برداشت دیگران در مورد خود را در وسعت خویش حل کنیم !
-
حلالم کن ...
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 16:19
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم و یا از روے خودخواهی فقط خود را پسندیدم اگر از دست من در خلوت خود گریه اے کردے اگر بـد کردم و هرگــز به روے خود نیاوردے اگر زخمی چشیدے گاه گاهی از زبان من اگر رنـجیده خاطـر گشتی از لحن بیان من حلالمــ کن... حلالم کن، و بعد از آن دعایمـ کن...
-
طلب عشق
جمعه 12 اسفندماه سال 1390 15:41
یــــــادمــــــان باشد از امروزخــــــطایی نکنــــــیم گــــــر که درخویــــــش شــــــکستیم صــــــدایی نکنیــــــم پــــــر پروانــــــه شکســــــتن هنــــــر انســــــان نیــــــست گــــــر شکستـیــــــم زغفــــــلت مــــــــــــن و مــــــایی نکنیــــــم یــــــادمــــــان باشــــــد اگــــــر شــــــا خــــــه...
-
عاشقانه
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 22:39
مـیانِ بـاغِ چشـمانم هـزاران رمــز و رازِ نی به هـر جوی و به هـر بندش بسی رنج و ستم درپی مـرا ، در خلوتِ شبها خوشا دستی که ناز آرد میانِ سجده ی مستی صـدایی در فراز آرد... خـوشـا در گلشـن عشــقم ، هجوم بـاد و طـوفـان نیست درونِ باغی از وحشت ، نفــیرمـرگِ انسان نیست در اینجا هیچ گـــرگــی نیست هـمه هـم قــدّ و همسانند...
-
عشق
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 14:00
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقانه زندگی کن . برای عشق...
-
عاشقانه
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 22:23
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد نخواست او به من خسته بی گمان برسد شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد چه می کنی اگر او را خواستی یک عمر کسی از گرد راه ناگهان برسد رها کنی برود از دلت جدا بشود به آنکه دوست ترش داشته, به آن برسد رها کنی بروند تا دو پرنده شوند خبر به دورترین نقطه ی جهان...
-
گفتم غم تو دارم...
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 15:48
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید گفتم که ماه من شو گفتا اگر بر آید گفتم ز مهر ورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شبروست او از راه دیگر آید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر...
-
عشق...
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 11:15
عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود. عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند. عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود. عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است. عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد. عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است. عشق نسیمیست از بهار...
-
پیمان نامه
شنبه 10 دیماه سال 1390 12:52
می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد در دایره حضورش تو را به من نشان دهد می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم هر وقت دلم هوای تو را کرد عطر حضور مهربان تو را با من هم قسمت کنند می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند قایق احساس مرا بشکنند دست امید و آرزوی...
-
عکس عاشقانه
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 23:07
بقیه عکس ها را در ادامه مطلب ببینید
-
چه دردیست...
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 11:43
چه دردیست در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن برای دیگران چون کوه بودن ولی درچشم خود آرام شکستن برای هر لبی شعری سرودن ولی لبهای خود همواره بستن به رسم دوستی دستی فشردن ولی با هر سخن قلبی شکستن به نزدعاشقان چون سنگ خاموش ولی در بطن خود غوغا نشستن به غربت دوستان بر خاک سپردن ولی بر دل امید به خانه بستن به من هر...
-
هیچکس ....
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 19:54
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد... وسعت تنهائیم را حس نکرد... در میان خنده های تلخ من... گریه پنهانیم را حس نکرد... در هجوم لحظه های بی کسی... درد بی کس ماندنم را حس نکرد... آن که با آغاز من مانوس بود... لحظه پایانیم را حس نکرد
-
وقتی عاشقی ......
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1390 12:45
وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی حاضری دنیا رو بدی فقط یک بار نگاهش کنی به خاطرش داد بزنی به خاطرش دروغ بگی رو همه چیز خط بکشی حتی رو برگه زندگی وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه قیده تمومه دنیا رو به خاطره اون میزنی خیلی چیزا رو میشکنی تا دله اونو نشکنی حاضری بگذری از...
-
شک.....
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 19:11
وقتی مینویسم عشق دستانم میلزرد ... آیا واقعا این عشق است یا تنها هوسی بی جا ... نمیدانم واقعا نمیدانم !!!! ولی...... روزی از یک دوست شنیدم وقتی شک داری به عشقت ... وقتی نمیدونی چه حسی داری ... ببین قلبت چه میگوید ... آیا او هم شک دارد ؟؟!! نه .... اگه قلبت شک نداشته باشه پس تو هم نباید شک داشته باشی!!! قلبت هیچوقت...
-
دو خط موازی
شنبه 7 آبانماه سال 1390 15:37
پسرکی آنها را روی کاغذ کشید ، نگاه آن دو به هم افتاد در همان نگاه اول دلش لرزید خط اول نگاهی به خط دوم کرد و گفت ؛ ما می توانیم با هم زندگی خوبی داشته باشیم ؛ خط دوم از خجالت به خود لرزید… خط اول گفت من می توانم کار کنم می توانم خط کنار یک ریل باشم یا خط کنار یک نردبان… خط دوم گفت ؛ من نیز کار می کنم می توانم خط کنار...
-
تنهایی
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 14:28
یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش 3-2 ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی 2 خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عاشق تری تنهاتری
-
قلب....
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 14:34
مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیباترین قلب را در آن شهر دارد. جمعیت زیادی گرد آمدند. قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند. مرد جوان در کمال افتخار ... با صدایی بلند تر به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان...
-
داستان عاشقانه
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 23:33
پیرمردی صبح زود از خانهاش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد میشدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست....
-
آدمی دو قلب دارد....
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 13:37
آدمی دو قلب دارد قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حظورش بی خبر . قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد همان که گاهی می شکند گاهی می گیرد و گاهی می سوزد گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست می رود ... با این دل است که عاشق می شویم با این دل است که دعا می کنیم با همین دل است که نفرین...
-
مفهوم عشق
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 16:22
از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است . از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد . از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان . از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است . از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است . از استاد علوم پرسیدند عشق...
-
عشق......
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 12:06
.فکر میکنی عشق یعنی چی؟ به نظر من عشق مهمترین مسئله زندگیه یا اینکه چیزیه که وقتی تجربه اش میکنی دیگه نمیتونی بدون اون زندگی کنی! عشق یه حس دوطرفه است یه حسی که برات هیجان داره خوشحالی داره و... عشق قشنگ ترین کلمه ایه که تو زندگیم شنیدم و قشنگ ترین حسیه که تو زندگیم تجربه اش کردم. وقتی معشوقت ازت دور میشه قلب تو هم...
-
زندگی
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 16:27
زندگی در گذر ابرها نیست زندگی از دست دادن فرصت ها نیست زندگی پر از نا امیدی نیست زندگی یعنی... زندگی لحظه ایست که الان در اختیار داری زندگی شکار ابرهاست زندگی امید است امید به آینده......... از این لحظه های زندگیت استفاده کن برای خوشحالی خودت برای شاد کردن دیگران برای آموختن و آموزش برای محبت کردن و خیلی چیزهای دیگر...